(فراسوی نیک و بد، نوشتۀ نیچه، ترجمۀ داریوشِ آشوری)

۲۶

هر انسانِ برگزیده، بنا به غریزۀ خویش، در پیِ دژ و نهان‌گاهِ خویش است، یعنی جایی که در آن از شرِ توده و بسیاران و بیشینگان (اکثریت) نجات یافته باشد، جایی که در مقامِ استثنا، انسانِ» به‌قاعده را فراموش تواند کرد ـ مگر در یک مورد، یعنی هنگامی که در مقامِ دانش‌پژوه، به‌ معنای بزرگ و عالیِ کلمه، غریزه‌ای نیرومندتر یکراست او را به‌سوی این قاعده» براند. هرآن‌کس که در نشست‌وبرخاست با مردمان، گه‌گاه با همۀ رنگ‌های درماندگی و کلافگی و تهوع و ددگی و ترحم و افسردگی و تنهایی رنگ‌به‌رنگ نشود، بی‌گمان انسانی با ذوقی والا نیست. اما اگر او همۀ این گرانی و ناخوشایندی را به خواستِ خویش بر خویشتن هموار نکند و همواره از آن دوری گزیند، و، چنان‌که گفتیم، خاموش و مغرور در دژِ خویش پنهان بماند، بی‌گمان برای دانش ساخته نشده است و سرنوشتش این نیست. زیرا اگر چنان کسی می‌بود، می‌بایست روزی با خود بگوید: خاک بر فرقِ خوش‌ذوقیِ من! باری، قاعده از استثنا جالب‌تر است ـ از من، که استثنایم!» و فرود آید و بالاتر از همه، به‌درون» رود. برای مطالعۀ جدی و طولانیِ انسانِ میانگین می‌باید جامه‌ها بدل کرد و بارها بر خویش چیره شد و آشنایی‌ها بهم زد و همنشین‌های بد داشت (هر همنشینی بد است مگر با همگنانِ خویش) ـ و این پاره‌ای ناگزیر از تاریخِ زندگیِ هر فیلسوف است، و چه‌بسا ناخوشایندترین و بویناک‌ترین و بیزاری‌آورترین پارۀ آن. اما چنین کسی اگر بختیار باشد ـ چنان‌که فرزندانِ دلبندِ دانش چنینند ـ با چنان کسانی روبه‌رو خواهد شد که وظیفه‌اش را کوتاه و آسان‌ خواهند کرد ـ یعنی با به‌اصطلاح سگ‌منشان(۱)، با چنان کسانی که در وجودِ خویش حیوان و همگان‌واری و قاعده» را به‌سادگی بازمی‌شناسد و چندان بیداریِ جان و خارشِ تن دارند که نزدِ شاهدان دربارۀ خویش و همگنان خویش سخن بگویند ـ و گهگاه چنان در میانِ کتاب‌ها بلولند که بر تپالۀ خویش.

سگ‌منشی تنها صورتِ نزدیک‌شدنِ روان‌های پست به راست‌گویی است، و انسانِ والا می‌باید در برابرِ هر سگ‌منشیِ خشن یا ظریف گوش تیز کند، و هرگاه که یک دلقکِ بی‌شرم یا مسخرۀ اهلِ علم رویاروی او سخن می‌گوید، این فرصت را بر خویشتن خجسته شمارد. 

گاهی نیز زنندگی و فریبندگی با هم یکجا جمع می‌شود، و آن هنگامی است که هوسناکیِ طبیعتِ یک بُزمجه و بوزینۀ گستاخ را به زیورِ نبوغ می‌آراید، مانندِ آبه‌گالیانی(۲)، که ژرف‌ترین و تیزبین‌ترین و شاید پلیدترین مردِ سدۀ خویش بود ـ او از ولتر بسیار ژرف‌تر بود و به همین دلیل بسیار کم‌گوتر. چنانکه اشاره کردیم، چه‌بسا یک کلۀ علمی بر تنۀ بوزینه و یک فهمِ بی‌همتا بر روانی پست نشانده شود ـ این پیشامد در میانِ طبیبان و کالبدشناسانِ اخلاق کم روی نمی‌دهد. هرگاه کسی بی‌تلخکامی و بداندیشی از انسان هم‌چون پایین‌تنه‌ای با دو نیاز و سری با یک نیاز سخن گوید؛ هرگاه کسی انگیزه‌های واقعی و تنها انگیزه‌های رفتارِ بشری را جز شکم‌پرستی و شهوتِ جنسی و خودخواهی نبیند و نجوید و نخواهد ببیند، سخن کوتاه، آن‌جا که از انسان بد» بگویند ـ بی‌هیچ بدخواهی، دوستارِ دانش می‌باید با گوشِ هوش بشنود. می‌باید گوش بدانجا بسپارد که بی‌برآشفتگی سخن گفته می‌شود. زیرا، به حسابِ اخلاق، انسان برآشفته و هرآن‌کس که پیوسته خویشتن را (و یا در مقامِ جانشین، جهان یا خدا یا جامعه را) به دندان می‌درد و پاره‌پاره می‌کند، می‌باید والاتر از آن مسخرۀ سخره‌گرِ خودپسند شمرده شود، اما به معناهای دیگر آن‌یک از این‌یک عادی‌تر است و کمتر جالب و آموزنده. هیچ‌کس به اندازۀ مردِ برآشفته دروغ نمی‌گوید.


۱. Zyniker در اصطلاح، مردمِ خودپرستِ بدبینِ گستاخ را گویند که در انسان تنها جنبه‌های منفی را می‌بینند و تأکید می‌کنند.
۲. Abbe Galiani اقتصاددانِ ایتالیایی، پیشروِ مکتبِ سوداگری (مرکانتیلیسم) ۱۷۲۸-۱۷۸۷


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها